نوروزی بیان کرد:

نقش داعش در پیروزی زودهنگام طالبان / گفتمان طالبان تغییر نکرده است

۲۲ شهریور ۱۴۰۰ | ۱۳:۴۷ کد : ۳۵۷۵۰ آخرین اخبار آموزشی و پژوهشی
نوروزی ضمن اشاره به تاریخچه شکل‌گیری طالبان تصریح کرد: با ایجاد دوگانه طالبان _ داعش، طالبان هم مشروعیت کسب می‌کند و امکان ایجاد ارتباط با برخی دولت‌ها را پیدا می‌کند و هم اینکه به برخی منابع مالی دست پیدا می‌کند و حساسیت نیروها علیه طالبان کم می‌شود و فضایی برای رشد این گروه ایجاد می‌شود.
نقش داعش در پیروزی زودهنگام طالبان / گفتمان طالبان تغییر نکرده است

به گزارش ایکنا، نشست علمی «آینده افغانستان و سیاست جمهوری اسلامی ایران» به همت مرکز فرهنگی _ دانشجویی امام، ولایت فقیه و انقلاب اسلامی وابسته به جهاددانشگاهی و با حضور مجتبی نوروزی، مدیرگروه مطالعات افغانستان مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات خاورمیانه برگزار شد. متن جلسه از نظر می‌گذرد؛

اگر بخواهیم جریانات امروز افغانستان را بررسی کنیم باید به ریشه‌های تاریخی آن بپردازیم. ریشه‌های تاریخی افغانستان سه دسته است؛ یکی ریشه‌های تاریخی خیلی عمیق و دیگری تاریخ معاصر افغانستان که ما از آن هم گذر می‌کنیم. آن چیزی که می‌شود شروع ناامنی‌های گسترده در افغانستان و خارج شدن افغانستان از مسیر ثبات دانست را می‌توان به کودتای داوودخان و بعد از آن کودتای افسران کمونیست برگرداند. اتفاقی که در این دوره می‌افتد این است که با کودتای چپ، این سرزمین که تا پیش از آن از یک ثبات نسبی برخوردار بود و به عنوان یک کشور حاشیه‌ای در ساختار نظام جهانی ایفای نقش می‌کرد، به کشوری مورد مناقشه مبدل شد. این اتفاق که رخ داد باعث شد موضع‌گیری‌های متعددی در داخل و خارج افغانستان شکل بگیرد.

جریان اسلام سیاسی که در مجاهدین متجلی بود، در برابر جریان چپگرا که قدرت را به دست گرفته بود، ایستاد. در این شرایط کشورهایی که در بلوک شرق قرار می‌گرفتند حامی دولت مرکزی بودند و کشورهایی که در بلوک غرب بودند تلاش می‌کردند از جریان مجاهدین حمایت کنند. نقطه اتصال جریانات اسلامگرا و بلوک غرب، پاکستان بود؛ یعنی کشوری که هم به لحاظ تقسیم‌بندی‌های منطقه‌ای در بلوک غرب محسوب می‌شد و هم کشوری اسلامی بود که با کشورهای اسلامی ارتباط گسترده داشت، لذا نقطه اتصال و اتکا آنجاست.

شروع مهاجرت و زمینه تشکیل طالبان
در این میان یک جریان اجتماعی پیش می‌آید و آن جریان اجتماعی پدیده مهاجرت گسترده مردم است. در آن زمان مردم افغانستان شروع به مهاجرت می‌کنند؛ این مهاجرت دو مقصد عمده دارد: ایران و پاکستان. جریانی که سمت ایران آمدند مردمان فارسی‌زبان بودند و عمدتاً از شیعیان هزاره افغانستان بودند. در این بین، موجی که وارد پاکستان می‌شود عمدتاً جریانات پشتوزبان هستند که از مناطق جنوبی و شرقی افغانستان به مناطق شمالی پاکستان مهاجر می‌شوند. اینها به لحاظ اقتصادی در ضعف قرار داشتند. اتفاقی که می‌افتد این است که در کنار پروژه جهاد و مبارزات مجاهدین با حکومت چپگرای افغانستان، یک جریانات اجتماعی از دنیای عرب وارد پاکستان می‌شود و آنها حمایت خود را از مردم مهاجر معطوف به تأسیس و تشکیل مدارس اسلامی در این مناطق می‌کنند. این مدارس اسلامی پسربچه‌های مهاجر را جذب می‌کند و دروس علوم دینی را با نگاه دیوبندی که نگاه مسلط بر پاکستان و شبه‌قاره است و با گرایشات سلفی به دلیل اینکه هزینه این جریانات را وهابی‌ها می‌دانند، به آنها تعلیم می‌دهد و یک جو گسترده از جوانان افغانستان در این مدارس تحصیل می‌کنند.

این افراد در پی پیروزی مجاهدین در سال ۱۹۹۲، مجدداً وارد افغانستان می‌شوند. بخشی از آنها به جایگاه اصلی خودشان برمی‌گردند؛ یعنی به شهرها و روستاهای خودشان برمی‌گردند و به رسیدگی به امور مردم و تعلیم دینی می‌پردازند. طی چهار سال حکومت مجاهدین، به دلیل فساد و تخریب گسترده‌ای که منازعات متوجه افغانستان می‌کند، مردم از حکومت مجاهدین ناراضی می‌شوند. این نارضایتی موجب می‌شود جمعی از رهبران طالبان تصمیم بگیرند با پدیده فساد مبارزه کنند و اول تصور نمی‌کنند حکومت را به دست بگیرند. وقتی این جریان اتفاق می‌افتد سازمان‌های اطلاعاتی از جمله سازمان اطلاعات پاکستان به اینها کمک می‌کنند و شروع به فعالیت می‌کنند به مرور قندهار و شهرهای دیگر را می‌گیرند تا در نهایت وارد کابل می‌شوند.

آن زمان کسی شناختی از این جریان نداشت. این جریان، جریانی بود که پیرو گفتمان عدالتخواه علیه فساد بود و در عین حال نگاهی واپسگرایانه به پدیده‌های مدرن داشت؛ یعنی هر پدیده مدرن را فسادآلود می‌دانست. اساساً کسی باورش نمی‌شد اینها بتوانند افغانستان را تسخیر کنند. نهایتاً به دلیل نوع عملکرد آنها و عدم شناخت جامعه جهانی نسبت به آنها، جامعه بین‌المللی طالبان را به رسمیت نشناخت. در نتیجه همه مسیر تعامل دنیا با این جریان محدود به مسیر پاکستان می‌شود. جمهوری اسلامی هم مانند سایر کشورها ابتدا با پدیده‌ای ناشناخته مواجه بود و حتی در منازعاتی که وجود داشت از دولت ربانی حمایت می‌کرد. این جریان ادامه داشت تا افغانستان وارد مزار شریف می‌شود. در سال ۱۳۷۷ وقتی طالبان وارد مزار شریف می‌شود، کشتار گسترده‌ای می‌کنند، از جمله دیپلمات‌ها و خبرنگار ایران که در کنسولگری بودند شهید می‌شوند. این اتفاق دو کشور را در آستانه برخورد نظامی سنگین قرار می‌دهد و کاملاً راه‌های ارتباطی محدودی که بین آن دو بود را را سد می‌کند و روابط جمهوری اسلامی با این گروه در یک فضای بن بست قرار می‌گیرد.

یازده سپتامبر و فروپاشی حکومت طالبان
بعد، واقعه یازده سپتامبر اتفاق می‌افتد. طبیعتاً وقتی واقعه یازده سپتامبر رخ می‌دهد انگشت اتهامات به سمت القاعده می‌رود و مرکزیت القاعده در افغانستان بود. در آن هنگام مذاکرات با طالبان از کانال پاکستان شروع می‌شود و در نهایت، آمریکا به افغانستان حمله می‌کند.

وقتی صحبت از یک جریانات افراطی می‌شود باید بین رهبری و بدنه اجتماعی تفکیک قائل شویم. مردم افغانستان که تأمین‌کننده بدنه طالبان بودند در آن مقطع از طالبان نارضایتی داشتند، لذا می‌بینیم طالبان بدنه اجتماعی ندارد. یک بخشی از رهبران هم کشته و اسیر می‌شوند، برخی هم خودشان را مخفی می‌کنند و تا سال‌های ۲۰۰۴ اثری از آنها دیده نمی‌شود. از آنجا به بعد آمریکایی‌ها فکر می‌کنند به پیروزی بسیار ساده دست پیدا کرده‌اند. آمریکایی‌ها به مبارزات خودشان با رهبران القاعده ادامه می‌دهند ولی در این مسیر اشتباهات زیادی مرتکب می‌شوند، چون درک درستی از فضای اجتماعی و فرهنگی افغانستان نداشتند. در نهایت نوع برخوردهای اشتباه و کشتار مردم و بی‌تفاوتی نسبت به مردم افغانستان باعث ایجاد نارضایتی می‌شود و این نارضایتی زمینه بازتولید بدنه اجتماعی برای طالبان است.

ادامه برخوردهای آمریکایی‌ها و فساد در فضای اقتصادی افغانستان که عامل زمینه شکست آمریکایی‌هاست، باعث می‌شود نارضایتی‌ها گسترده شود. آمریکایی‌ها به دلیل توهم پیروزی سهم‌الوصول در افغانستان، در سال ۲۰۰۳ به عراق می‌روند. شیفت آن‌ها از افغانستان به عراق، مسائل عراق را پیچیده می‌کند و زمینه ظهور طالبان را فراهم می‌کند. طالبان باز شروع به مقابله و برخورد با نیروهای غربی می‌کند و دولت مرکزی افغانستان را عامل غرب معرفی می‌کند و که باعث می‌شود در برخی مناطق بدنه اجتماعی کسب کند. همچنین پیوندش را با مافیاهای جرایم محلی و فرامرزی برقرار می‌کند و منابع مالی به دست می‌آورد. این جریان حدود پانزده سال ادامه پیدا می‌کند ولی طالبان پیشرفت قابل توجهی ندارد و هیچ شهر بزرگی در اختیار طالبان نیست. اگر به برخی شهرهای بزرگ حمله می‌کند هم عقب زده می‌شوند و امکان احیای قدرت خود را ندارند.

چهار، پنج سال قبل چه اتفاقی می‌افتد؟ یک اتفاق قرار گرفتن داعش در شامات است. داعش در شامات شکل می‌گیرد؛ داعش یک شیب صعودی و یک شیب نزولی دارد. قرار گرفتن داعش در شیب نزولی این ذهنیت را ایجاد می‌کند که سرنوشت اینهمه نیرو چه خواهد شد. طبیعتاً یک بخشی از این جریان که سابقه حضور در افغانستان را دارد به مناطق شرقی افغانستان برمی‌گردد. جایی که پایگاه اصلی شبکه حقانی است. اینها در دو شهر کوچک حاکم می‌شوند و پرچم داعش در افغانستان بالا می‌رود، بنابراین داعش در این منطقه پایگاه پیدا می‌کند. در اثر این مسئله، فضای تهدید در ذهن مردم افغانستان شکل می‌گیرد. چه کسی می‌تواند مقابل آن بایستد؟ طالبان. با ایجاد دوگانه طالبان- داعش، طالبان هم مشروعیت کسب می‌کند و هم امکان ایجاد ارتباط با برخی دولت‌ها را پیدا می‌کند و هم اینکه به برخی منابع مالی دست پیدا می‌کند و حساسیت نیروها علیه طالبان کم می‌شود و فضایی برای رشد طالبان ایجاد می‌شود.

در کنار این یک اتفاق دیگر می‌افتد که به احیای مجدد طالبان کمک می‌کند و آن روی کار آمدن ترامپ است. مدل نگاه ترامپ هزینه فایده است؛ یعنی هزینه فایده می‌کرد این کار به نفع ماست یا به نفع ما نیست. ترامپ حضور افغانستان را نقد می‌کند و صراحتاً اعلام می‌کند ما داریم کالایی به نام امنیت تولید می‌کنیم که منافعش برای روسیه و ایران و چین است. در نهایت آمریکا تصمیم به خروج از افغانستان می‌گیرد. اینها فکر می‌کنند در زمان خروج، باید بخشی یا همه قدرت را به طالبان بدهند به شرطی که تعهد بدهند منافع ما را تأمین کنند. آمریکایی‌ها با ایجاد ناامنی کنترل شده با روی کارآمدن طالبان و حمایت پاکستان، باعث می‌شوند زمینه‌های رشد و توسعه مجدد طالبان فراهم شود. این فضایی که ایجاد می‌شود اینقدر سرعت پیدا می‌کند که باعث می‌شود طالبان وارد کابل شود و قدرت را در اختیار بگیرد.

طالبان تغییر نکرده است
در رابطه با اینکه سؤال می‌شود طالبان تغییر کرده یا نه؟، باید بگویم اگر منظورمان از تغییر این است که در گفتمان طالبان تغییر ایجاد شده است باید بگویم نه، طالبان دچار تغییر نشده است. طالبان یک گروه تمامیت‌خواه است. خوانش واپسگرایانه از دین دارد و هیچ نشانه‌ای از ارزشمندی نظر مردم در نظرش وجود ندارد. در نگاه طالبان امکان اینکه دیگران بخواهند در قدرت شراکت مؤثر داشته باشند وجود ندارد و اساساً حقوق شهروندی منتفی است. اینها فقط یک تغییر کردند و آن اینکه دیپلمات‌تر شدند؛ یعنی یاد گرفتند یک چیزی بگویند که در عمل به آن باور ندارند و چیزی را بگویند که طرف مقابل می‌خواهد تا بتوانند مسئله مشروعیت را حل کنند. پس من معتقدم طالبان تغییر ریشه‌ای نکرده و قابل اعتماد نیست.

موضع جمهوری اسلامی در برابر طالبان
در رابطه با موضع جمهوری اسلامی در برابر طالبان باید عرض کنم در یک ماه گذشته یک اتفاقی افتاد و بعضاً برخی اظهارنظرهای کارشناسان به نام موضع رسمی ایران تلقی شد. برخی جریانات رسانه‌ای یا تحلیلگر یک حرف‌هایی زدند که به دلیل اینکه آن حرف‌ها متفاوت بود و انعکاس رسانه‌ای قابل توجه داشت، به عنوان موضع رسمی جمهوری اسلامی تلقی شد. اینکه ما این را به عنوان سیاست رسمی تلقی کنیم درست نیست. سیاست رسمی را باید از مقام معظم رهبری شنید. ایشان در صحبت اخیرشان دو جمله مشخص گفتند؛ اولاً مسئله ما مردم افغانستان هستند. این خیلی واضح است؛ یعنی کسی نباید موجب آزار و اذیت مرد افغانستان باشد. دوم ایشان گفتند دولت‌ها می‌آیند و می‌روند و تعامل ما با آنها تابع تعامل آنها با ما است. اتفاقاً خواسته‌های ایران خواسته‌های مردم افغانستان است. آقای رئیسی هم به عنوان رئیس جمهور در دیدار با وزیر خارجه پاکستان گفت افغانستان قیم نمی‌خواهد؛ یعنی هیچ قدرت و بازیگری نباید در آن دخالت کند. ایشان در مصاحبه تلویزیونی هم می‌گوید ما دولتی را به رسمیت می‌شناسیم که برآمده از رای و نظر مردم باشد.


نظر شما :